لطفا چند لحظه صبر كنيد ... |
|
پایگاه داوری آثار هنر های تجسمی(هنر حرفه ای)
18 خرداد 1402 |
جمعی از شاعران کشور در روزهای سخت خوزستان که با بحران کمآبی همراه شده است، سرودههایی را منتشر کرده و با هموطنانمان در این استان جنوبی همدردی کردند. احمد بابایی، اسماعیل شبرنگ، احمد ایرانینسب و مرتضی حیدری آلکثیر از جمله شاعرانیاند که در این موضوع شعر گفتند.
در زیر سروده این شاعران را میخوانید: احمد بابایی عشق، یک راهِ پر از حادثه و یک طَرفه ست یاعلی! بال و پری ده که اسیرت گردم زخم را اقربُ مِن حبلِ وریدی دادند یاعلی! عشق، تویی... عید، تویی... راه، تویی! عشق، بغضی ست که در راه، گلوگیر شده ست فصل یک ذبح عظیم آمده که مست خداست عید اضحاست! هیاهو به طواف آمده است عشق، چون گیسوی آئینه، پریشان شدن است نام مسلم، شب عید آمد و عشق، افزون شد قافله، تشنه... حرم، تشنه... مرا هم ببرید! هم وطن! تشنه اگر ماندهای از آه بگو یاعلی! تشنهی لبخند ملیحت شدهایم عشق، یک غمزه، تماشاست... که عیدش کردی ای به قربان غدیرت که فَدَیناهَم داد یاعلی! ما به طواف تو دلیل آوردیم عید، روزی ست که من خیمه به طف خواهم زد من به دریای نجف، ماهی سرگردانم گفتم از عشق و عطش، منتظر بارانم نمک، آن بت که به زخمت بزند مَحرم نیست گر دلم بهر تو مضطر نشود، شرمم باد! شاعر غیرتِ تفتیدهی خوزستانم شرم بر حیرتِ بی حاصلم آتش زده است هم وطن! گر تر و گر خشک، در این قافلهایم خاک اگر تشنه، ولی چشم، پر از ترسالی ست حاج قاسم که کنون نزد خدا مهمان است گفت قاسم که سرم هدیهی میهن گردد حرفم این است! ببین! روز حسابی هم هست... هم وطن! تشنهای... اما گِله با چاه بگو... مرتضی حیدری آلکثیر هی فلانی! من به میز و منصبت کاری ندارم چاههای نفت را بشکاف و پُرشو! نوش جانت! بچه اینجایم آقا، بچه دارم، زن گرفتم کارِ کارونم تمام! از دست رفت این رود عاشق جلگهای سرسبز باید باشم اما خشکم اینک من بدم میآید از این نفت آه این گنج بدبو شیعه هستم! خاک پای زائران اربعینم دارم از این مردم بی باک میگویم که عمری یک نفر مسئول میخواهم که دردم را بفهمد تا که حقم را بگیرد مثل هر شهری در ایران تا عدالت هم گلویی ترکند در سرزمینم اسماعیل شبرنگ سیراب خواهد شد شبی چشمان تشنه خاکی که مانده پای آزادی میهن در اوج محرومیّت ِخود سرفراز است اینجا برای انقلاب از خود گذشتند بر خاک نخلستان ِنفت آلود ِاهواز یا که هوا بس ناجوانمردانه خاکی ست ماهی نباید در دل دریا بمیرد در آتش سرخ سیاست ذره ذرّه فریاد مظلومیت ملّت همین است احمد ایرانینسب هرچند که بیتاب و بیجان است خوزستان بی حوصله چون دختران کوچک اهواز اصلاً تصور کن که او طفل خودت باشد هورالعظیم از حنجرِ خشکیدهاش میگفت: آتش دوباره بین آغوش نِیِستان است آبِ طلب کرده مراد زنده ماندن نیست |
لطفا چند لحظه صبر كنيد ... |
|